معنی دریغا و آه

حل جدول

دریغا و آه

دردا


دریغا

هیهات

افسوس، واویلا

لغت نامه دهخدا

دریغا

دریغا. [دِ / دَ] (صوت) در این لفظ الف زائد است و می تواند که برای ندبه باشد که در آخر مندوب زائد کنند برای مد صوت، و «خان آرزو» نوشته که الف دریغ رابط بود به معنی دریغ است، و همین قسم الف خوشا و بسا به معنی خوش است و بس است. (غیاث) (آنندراج). کلمه ٔ غیر موصول که در افسوس و حسرت استعمال کنند یعنی آه و وای و دردا و حیف و افسوس. (ناظم الاطباء). ای دریغ و افسوس کردن بر تقصیرات گذشته. (شرفنامه ٔ منیری). افسوس. ای افسوس. حیف. حیف باد. وا اسفا. دردا. حسرتا. واحسرتا. وای. اسفا. فسوسا. والهفا. ایا. معالاسف. معالتأسف:
دریغا نگارا مها خسروا
نبرده سوارا گزیده گوا.
فردوسی.
دریغا سوارا گوا مهترا
که بختش جدا کرد تاج از سرا.
فردوسی.
دریغا تهی از تو ایران زمین
همه زار و بیمار و اندوهگین.
فردوسی.
دریغا که بدخواه دلشاد گشت
دریغا که رنجم همه باد گشت.
فردوسی.
دریغا فرود سیاوش دریغ
که با زور دل بود و با گرز و تیغ.
فردوسی.
دریغا که شادان شود دشمنم
برآید همه کام دل بر تنم.
فردوسی.
دریغا دل و زور و این یال من
همان زخم شمشیر و کوپال من.
فردوسی.
دریغا برادر دریغا پسر
چه آمد مرا از زمانه بسر.
فردوسی.
دریغا که رنجم نیامد بسر
ندیدم در این هیچ روی پدر.
فردوسی.
بگفتا دریغا چنان ژنده پیل
که بودی خروشان چو دریای نیل.
فردوسی.
بسوزد دلم بر جوانی تو
دریغا بر پهلوانی تو.
فردوسی.
دریغا که پند جهانگیر زال
نپذرفتم و آمدم بدسگال.
فردوسی.
دریغا مسلمانیا که از پلیدی نامسلمانی اینها بایست کشید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 173). دریغا لشکری بدین بزرگی و ساختگی بباد شد از مخالفت پیش روان. (تاریخ بیهقی ص 494). دریغا چنین مردی بدین فضل کاشکی وی را اصلی بود. (تاریخ بیهقی ص 415). من که بونصرم گفتم دریغا که من امروزاین سخن می شنوم. (تاریخ بیهقی ص 326). همه ٔ نسختها من داشتم و بقصد ناچیز کردند دریغا و بسیار بار دریغا. (تاریخ بیهقی ص 297).
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی.
؟ (از تاریخ بیهقی ص 384).
دریغا عمر که عنان گشاده رفت. (کلیله و دمنه).
از سر دین کلاه عزت رفت
سر دریغا کلاه می گوید.
خاقانی.
چون به پای علم روز سر شب ببرند
چه عجب کز دم مرغ آه دریغا شنوند.
خاقانی.
دریغا جز سلام و دعا عبارتی خاصتر بایستی تا شرایط خدمت در ضمن آن مدرج کردمی. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 292).
در این آتش که عشق افروخت برمن
دریغا عشق خواهد سوخت خرمن.
نظامی.
دریغا چراغی بدین روشنی
بخواهد نشستن ز بی روغنی.
نظامی
دریغا به دریا کنون آمدم
که تا سینه درموج خون آمدم.
نظامی.
دریغا آنچنان سرو شغنباک
ز باد مرگ چون افتاد برخاک.
نظامی.
و گرخواهی به شاهی باز پیوست
دریغا من که باشم رفته از دست.
نظامی.
گلی دیدم نچیدم بامدادش
دریغا چون شب آمد برد بادش.
نظامی.
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار.
سعدی.
واماندگی اندر پس دیوار طبیعت
حیف است و دریغا که در صلح بهشتیم.
سعدی.
دریغا گردن طاعت نهادن
گرش همراه بودی دست دادن.
سعدی.
دریغا که فصل جوانی برفت
به لهو و لعب زندگانی برفت.
سعدی.
آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل
خوش بود دریغا که نکردند دوامی.
سعدی.
دمی چند گفتم برآرم بکام
دریغا که بگرفت راه نفس.
سعدی.
دریغا که برخوان الوان عمر
دمی چند خوردیم و گفتند بس.
سعدی.
چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت
دریغابوسه چندی بر زنخدان دلاویزت.
سعدی.
- آی دریغا، ای افسوس:
آی دریغا که خردمند را
باشد فرزند وخردمند نی.
رودکی.
- ای دریغا، افسوس.ای فسوس:
ای دریغا طبع خاقانی که واماند از سخن
کوسخندان مهین تا برسخن بگریستی.
خاقانی.
ای دریغا گر بدی پیه و پیاز
په پیازی کردمی گر نان بدی.
مولوی.
ای دریغا اشک من دریا بدی
تا نثار دلبر زیبا شدی.
مولوی.
ای دریغا لقمه ای دوخورده شد
جوشش فکرت از آن افسرده شد.
مولوی.
ای دریغابود ما را برد باد
تا ابد یا حسرتا شد للعباد.
مولوی.
ای دریغا پیش از این بودی اجل
تا عذابم کم بدی اندر وجل.
مولوی.
ای دریغا حاصل عمر و حیات
این چنین دادی به باد نائبات.
مولوی.
ای دریغا روزگار و عمرما
رفته چندین سال بر باد هوا.
مولوی.
تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا
اگر التفات بودی به فقیر مستمندت.
سعدی.


آه

آه. (صوت، اِ) آوازیست که برای نمودن درد و رنج و الم و اسف و تلهف و اندوه از سینه برآرند. آوَه. آوخ. وای. آخ. اَه. دردا. افسوس. || باد. باد سرد. دم سرد:
آه از این جور بد، زمانه ٔ شوم
همه شادی ّ او غمان آمیغ.
رودکی.
چو بهرام گفت آه مردم، ز راه
برفتند پویان به نزدیک شاه.
فردوسی.
بپیچید از آن پس یکی آه کرد
ز نیک و بد اندیشه کوتاه کرد.
فردوسی.
از این کار دل تنگ شد شاه را
همی هر زمان برکشید آه را.
فردوسی.
شغاد از پس زخم او آه کرد
تهمتن بر او درد کوتاه کرد.
فردوسی.
یکی دشنه زد بر تهیگاه شاه
رها شدبزخم اندر، از شاه آه.
فردوسی.
نگه کرد افراسیاب آن بدید
یکی آه سرد از جگر برکشید.
فردوسی.
ابا ناله و آه و با روی زرد
به پیش فریدون شد آن نیکمرد.
فردوسی.
خروشیدن و ناله و آه بود
بهر برزنی ماتم شاه بود.
فردوسی.
چو بشنید زوزن، دم اندرکشید
یکی آه سرد از جگر برکشید.
فردوسی.
چو رستم به نزدیک توران رسید
پشیمان شد آه از جگربرکشید.
فردوسی.
سیاوش چو رخسارایشان بدید
ز دل باز آه دگر برکشید.
فردوسی.
مر آن درد را راه چاره ندید
بسی آه سرد از جگر برکشید.
فردوسی.
بس اشک شکّرین که فروبارم از نیاز
بس آه عنبرین که بعمدا برآورم
لب را حنوط زآه معنبر کنم چنانک
رخ را وضو ز اشک مصفا برآورم.
خاقانی.
شب نباشد که آه خاقانی
فلک چنبری نمی شکند.
خاقانی.
گر بود در ماتمی صد نوحه گر
آه صاحب درد را باشد اثر.
عطار.
تا ز تحسر مرا نباید گفتن
آه که برگل نهاد یار بنفشه.
رفیعالدین مرزبان فارسی.
پیرزن نیم شب که آه کند
روی هفت آسمان سیاه کند.
اوحدی.
آهی کن و زین جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد و بدر، برپس ایزار.
حقیقی صوفی (تحفهالاحباب اوبهی).
گفتمش پوشیده رخ مگذر به آه کاتبی
گفت هرجا باد باشد شمع را پنهان کنند.
کاتبی.
و این کلمه میان فارس و عرب مشترک است.
- آه در بساط نداشتن، هیچ نداشتن. بالتمام مفلس بودن. فاقد مال و دارائی بودن.
- آه در جگر نداشتن (نبودن کسی را)، سخت فقیر و بی چیزبودن:
آن پیرگشته را که نبد آه در جگر
آروغ امتلا زند اکنون ز خوان شکر.
کمال اسماعیل.
|| دم. نفس.

آه. (اِخ) نام قریه ای بناحیه ٔ دماوند، و آبهای معدنی بسیار بدانجا هست.

فرهنگ معین

دریغا

(~.) (شب جم.) ای دریغا! ای افسوس.

مترادف و متضاد زبان فارسی

دریغا

آه، افسوس، غبنا، واحسرتا، واویلا، هیهات


آه

آوخ، افسوس، حیف، دریغا، وای، دم، نفس، مویه، ناله

فرهنگ عمید

دریغا

ای دریغ، ای افسوس: دریغا که بی ما بسی روزگار / بروید گل و بشکفد نوبهار (سعدی۱: ۱۸۶)،

ترکی به فارسی

آه

آه

فارسی به انگلیسی

دریغا

Alas, Pity

فرهنگ فارسی هوشیار

دریغا

کلمه افسوس، ای دریغ


آه

‎ کلمه ایست که برای نشان دادن درد رنج اسف و اندوه گویند آوه آوخ آخ وای، (اسم) باد باد سرد دم سرد، دم نفس. یا آه در بساط نداشتن. هیچ نداشتن کاملا مفلس بودن. یا آه در جگر نداشتن. سخت فقیر و بی چیز بودن.

گویش مازندرانی

آه

آه بلندی که همراه با صدایی خاص از نهاد انسان برخیزد

معادل ابجد

دریغا و آه

1227

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری